{عشق کیوت}💙
{عشق کیوت}💙
₽9
ویو نویسنده
آ.ت با صورت کوچولو و کیوتش همینجوری نگا میکرد ک جیمین رفت سمت همون دختره ک چند دقیقه پیش اشک آ.ت رو درآورده بود
جیمین: دنبالم بیا
اومدن جلوی آ.ت
جیمین: آ.ت بلند شو
آ.ت بلند شدو جیمین رو به اون دختره کردو
جیمین: جلوش زانو بزن و ازش عذر خواهی کن
جیسو: اما ارباب
جیمین: همین ک گفتم(داد)
جیسو جلوی پای آ.ت زانو زدو ازش عذر خواهی کرد اما بلا فاصله آ.ت خم شدو دست دختره رو گرف
آ.ت: اما نیاز به این کار نبود
جیمین: چرا بود
رو به خدمتکارا
جیمین: از این به بعد این دختر خانم این خونس بهش بیشتر از گل بگید سرتونو میزنم ت.ت حق نداره دست به سیاه و سفید بزنه هرچی گفت فقط میگید چشم
خدمتکارا: چشم
و بعد رفتن
جیمین: و آ.ت توعم از این به بعد همه چیو بهم میگی و حق نداری بدون اجازه من بری بیرون فردا هم قرار عقد و گذاشتم آماده باش لباس زیاد بازم نپوش
آ.ت: ب..باشه
جیمین رفت و آ.ت به کوک و تهیونگ و سوجین ک بهش زول زده بودن نگاه کرد
سوجین: آ.ت انگار خوب به دل داداشم نشستی هااا
آ.ت به سوجین ی لبخند ملیح زد
تهیونگ: عاااا ببخشید نشد ما خوب خودمونو معرفی کنیم من کیم تهیونگم دست راست جیمین و حکر باند مافیاییمون
کوک: منم کوکم وکیل باند و دوست صمیمی جیمین و تهیونگ توی بیمارستان خودمو معرفی کردم
سوجین: منم ک خواهر جیمینم و قراره در آینده بشم خواهر شوهر تو
آ.ت خندید و
آ.ت: از اشناییتون خوشبختم راستی شما دوتا خیلی به هممیایین.................
₽9
ویو نویسنده
آ.ت با صورت کوچولو و کیوتش همینجوری نگا میکرد ک جیمین رفت سمت همون دختره ک چند دقیقه پیش اشک آ.ت رو درآورده بود
جیمین: دنبالم بیا
اومدن جلوی آ.ت
جیمین: آ.ت بلند شو
آ.ت بلند شدو جیمین رو به اون دختره کردو
جیمین: جلوش زانو بزن و ازش عذر خواهی کن
جیسو: اما ارباب
جیمین: همین ک گفتم(داد)
جیسو جلوی پای آ.ت زانو زدو ازش عذر خواهی کرد اما بلا فاصله آ.ت خم شدو دست دختره رو گرف
آ.ت: اما نیاز به این کار نبود
جیمین: چرا بود
رو به خدمتکارا
جیمین: از این به بعد این دختر خانم این خونس بهش بیشتر از گل بگید سرتونو میزنم ت.ت حق نداره دست به سیاه و سفید بزنه هرچی گفت فقط میگید چشم
خدمتکارا: چشم
و بعد رفتن
جیمین: و آ.ت توعم از این به بعد همه چیو بهم میگی و حق نداری بدون اجازه من بری بیرون فردا هم قرار عقد و گذاشتم آماده باش لباس زیاد بازم نپوش
آ.ت: ب..باشه
جیمین رفت و آ.ت به کوک و تهیونگ و سوجین ک بهش زول زده بودن نگاه کرد
سوجین: آ.ت انگار خوب به دل داداشم نشستی هااا
آ.ت به سوجین ی لبخند ملیح زد
تهیونگ: عاااا ببخشید نشد ما خوب خودمونو معرفی کنیم من کیم تهیونگم دست راست جیمین و حکر باند مافیاییمون
کوک: منم کوکم وکیل باند و دوست صمیمی جیمین و تهیونگ توی بیمارستان خودمو معرفی کردم
سوجین: منم ک خواهر جیمینم و قراره در آینده بشم خواهر شوهر تو
آ.ت خندید و
آ.ت: از اشناییتون خوشبختم راستی شما دوتا خیلی به هممیایین.................
۶.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.